این قصه، یک ماجراست بین راپونزل، فلین و اسب افسانهای اونها، «مکس». درواقع وجدان کاری مکس، کار دستش داده. فکرشو بکنین؛ اسبها هم وجدان کاری دارن!
مکس توی شهر مسئولیتهای زیادی به عهده داره و نگرانی از درست انجام دادن مسئولیتهاش، اونو حسابی به دردسر انداخته. طبیعیه که راپونزل و فلین که نگران دوست مهربون و باوفاشون هستن باید کمکش کنن.
اگر میخواین بدونین چه دردسری برای مکس پیش اومده و دوستهاش چهجوری میخوان کمکش کنن، بهترین راه اینه که این قصهی پرهیجان رو بخونین.
دایناسور کوچولو به کسی نخوری!













دیدگاهها
هنوز هیچ کس نظرش رو دربارهی این کتاب به ما نگفته.