اینجا یک کارخونهست؛ یک کارخونهی عجیب و غریب. همهی کارکنان این کارخونه، هیولا هستن؛ هیولاهایی بانمک که بعضی وقتا موظف هستن بچهها رو بترسونن، گاهی هم باید کاری کنن که اونها انقدر بخندن تا از خنده رودهبُر بشن. هیولای قصهی ما «مایک بوزوفسکی» مأموریت پیدا کرده که به یک مهمونی بره و بچهها رو حسابی بخندونه. اون تصمیم میگیره به خونهی محل برگزاری مهمونی بچهها بره و به هترین وجه ممکن این کارو انجام بده. اما خبر نداره که قراره توی اون خونه چه بلایی به سرش بیاد!
عصر یخبندان؛ پرستار بچه
کتاب جنگل؛ قسمت 1
دایناسور کوچولو هُل نده!
چطور با یک کامیون کمپرسی قدم بزنیم
هتل ترانسیلوانیا؛ سرزمین عجایب
آخرین خنده
من ماهی نیستم
ستارگان جهان ما
ملکهی یخی؛ قهرمانِ درون
دایناسور کوچولو جیغ نکش!
کابوس قبل از کریسمس
پاندا کونگفوکار؛ درهی خوابزده
عصر یخبندان؛ نقشهی گنج
گیسوکمند؛ وقت استراحت مکس
شگفتانگیزان؛ بحران میانسالی
عصر یخبندان؛ گذشته، حال، آینده
در جستجوی نمو؛ نیمهشب در اقیانوس













دیدگاهها
هنوز هیچ کس نظرش رو دربارهی این کتاب به ما نگفته.